شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند
گفـتم عباس وغم فراری شد چـارفـصـل دلـم بـهـاری شد هرکجا که گره به کارم خورد نـام عـبـاس ذکـر کـاری شـد
آرزوهـای مـا بـزرگ شـدنـد بسکـه از او جـواب آری شد
بـیـن دنـیـایـیازرفــیـقــانــم دستعـباس دست یـاریشد
تا که بر نوکـری قـبولـم کرد روزگارم چه روزگـاری شد
سنگاورا به سیـنهام زدم و این بـرای من اعـتـبـاری شد
مـن کـه درسـایـۀ عـلـمـدارم
بـه مــددهـای اوبـدهــکــارم
بیابالفضل کارها سخت استنه فقط کارها،شفا سخت است بــرکـت زنــدگــینــوکـرهـا زندگی بیغم شما سخت است ما که عادت به روضهات داریمبیعزای تو حال ما سخت است بیتو وذکر کـاشفالکـربت حاجتی میشود روا؟سخت است بــیمــدد از دم ابــوفــاضــل کارهر روزاین گدا سخت است زائــر اربـعــیـن هـر ســالــم نروم بازکـربلا سخـت است
جان مادرپـنـاه عـباس است
مـسـتـمـنـد نـگـاه عباساست
بـا تـو تـقـدیـر روشـنـی دارم تـکـیـهگــاه ســتــرونـی دارم فرش راهت کن این دلم راکه زیـر پـای تـوگـلـشـنـی دارم
مـن کـه دلـدادۀ تــوأم یـعـنـی مــــادرپـــاکدامــنــی دارم من به شوق فداییات شدن است بـر تن خـویش گـردنـی دارم
سـایـهسـار دلـم بـود عـلـمـت تاعـلـم هـسـت مـأمـنـیدارم
مُـهـربـرلـب زدم ولی با تو یک جهان حرف گفتنی دارم
ســاقـی کــربـلاابــوفــاضـل
حضرت عـشـق یا ابوفـاضل